پیتر آیزنمن، معمار پست مدرن تا ساختارشکن و کیهانی
به گزارش اخبار ساختمان، پیتر آیزنمن در ۱۱ آگوست سال ۱۹۳۲ میلادی در نیوآرک نیوجرسی به دنیا آمد. او پدر و مادری یهودی داشت آیزنمن، تحصیلات اولیه خود را در شهر زادگاه خویش سپری نمود و بعد از گرفتن مدرک دیپلم، برای تحصیل در رشته معماری دانشگاه کرنل، به شهر ایتاکا در ایالات نیویورک سفر کرد. او بعد از فارغالتحصیلی از این دانشگاه، در مقطع کارشناسی ارشد دانشگاه کمبریج مشغول به تحصیل شد. وی توانست به خاطر استعداد شگرفی که داشت، به راحتی از این دانشگاه پذیرش دریافت کند. آیزنمن بعد از سالها تحصیل، نهایتا موفق به گرفتن مدرک دکترا از دانشگاه کمبریج گشت.
آیزنمن بعد از فارغالتحصیلی از دانشگاه کمبریج، در نقش یک تئوریسین و منتقد حوزه معماری در نیویورک به فعالیت خود ادامه داد، ولی در سال ۱۹۶۹ میلادی، آغاز به اجرای طرحهای آزمایشی ده گانهای نمود که از قبل، آن ها را در ذهن خود داشت. از میان این طرحهای جالب، تنها چهار موردشان اجرایی شدند و چنان موفقیتی را برای آیزنم به همراه داشتند که سبب شدند نام او سریعا جهانی شود. همین موضوع، باعث آشنایی او با چهار نفر از معماران بزرگی گشت که بعدها در کنار او، لقب به پنج معمار بزرگ شهر نیویورک را گرفتند.
سبک معماری پیتر آیزنمن
پیتر آیزنمن که بنیانگذار سبک دیکانستراکشن در معماری است، آثار زیادی با این سبک دارد. با این وجود، او در ابتدا به مانند چهار عضو دیگر گروه پنج معمار بزرگ نیویورک، نظریه های معماران مدرنیستی مانند لوکوربوزیه را سرمشق کار خود نهاده بود و فقط بعد از مدتی توانست با مطالعه فلسفه دیکانستراکشن ژاک دریدا، صاحب سبک شود. به همین خاطر، امروزه او با عناوینی مثل فرمگرا، پیشرو و حتی انحرافی شناخته می شود.
دیکانستراکتیویسم تلاش دارد تا ساختار اندیشه و نظم محوری را که به جهان ما تحمیل گشته، مورد تغییر قرار دهد. چنین معنایی که به وسیله ساختاری نظام یافته تحمیل می گردد، تفسیرهای دیگری که در همان حیطه با اعتباری یکسان عرضه می گردند را سرکوب نموده و امکان تنوع فکری و ذهنی بیرون از این چارچوب را خصوصا از مخاطب می گیرد.
دیکنستراکتیویسم با دیدی متفاوت، قواعد زیباشناسانه معماری، خصوصا بیان و نظم فرمال و خطی را به چالش کشیده و بنیان فکنی می نماید؛ رویکردی نوین در معماری برای یافتن تعاریفی جدیدتر از فهم مفاهیم زیبایی شناسی در گستره فرم و معنا. پرهیز از نظم دکارتی، هندسه، تجزیه فرم و فقدان هر گونه مرکزیتی با استفاده از عناصر متضاد و ابهام در روابط میان آن ها از ویژگی های این سبک است.
در یک مقایسه کلی می توان عنوان کرد که دیکانستراکتیویسم نیز مثل مدرنیسم و پست مدرنیسم، یک جور فراوری جهانبینی و پارادایم ابژه محور است و بر همین مبنا، معماری خود را مطرح می سازد، ولی مساله دارای اهمیت، محدود نمودن معماری به صرف دیدگاهی زیبایی شناسانه است. البته باید گفت که مسایل عملکردی و ساختاری معماری مدرن و توجه کردن به جنبه های ظاهری در معماری پست مدرن در کنار نظریه های کانستراکتیویسم، معماری را به چیزی تبدیل می کند که کمتر از کلیتی است که باید داشته باشد. همه این موارد به عنوان یک مهم در طراحی و ساماندهی فضا تاثیر دارند، ولی نمی توان ماهیت معماری و نیازهای انسانی – اجتماعی را در این دیدگاه ها خلاصه نمود.
دیکانستراکتیویسم تلاش داشت تا ساختار اندیشه و نظم محوری که معتقد است به جهان ما تحمیل شده را عوض کند. چنین مفهومی که از حاصل از ساختاری نظام یافته است، تفسیرهای دیگر که در همان حیطه با اعتبار یکسان ارائه می شوند را سرکوب نموده و امکان تنوع فکری و ذهنی بیرون از این چارچوب را خصوصا از مخاطب سلب می کند.
سخنان پیتر آیزنمن
- ادعا نمی کنم که معماری من بومی است، ولی همیشه کار خود را از زمینه شروع میکنم.
مشکلی که منِ پیتر آیزنمن با آن رو به رو هستم، این است که مانند دیگر معماران از یک ایده مشخص و خاص بهره مند نیستم. به عنوان مثال، ریچارد میر ساختمان های خود را، فارغ از این که کجا دارد کار میکند، همیشه به یک شکل میسازد، ولی کار من به زمینه بستگی دارد. ادعا نمی کنم که معماری من بومی است، ولی همیشه کارم را زمینه شروع می نمایم. به همین خاطر، نمیتوانم در سانتیاگو، برلین یا فینیکسِ آریزونا به یک شکل، ساختمان طراحی کنم. من دارای یک سبک مشخص نیستم. طرحهای فرانک گری و مایکل گریوز همه یک جور هستند، ولی ساختمان های من یکشکل نیستند.
وقتی در محل کار خود به وبسایتم نگاه میکنم، با خودم این فکر را میکنم که آیا کسی میتواند من را از آثارم را شناسایی کند؟ مطمئن نیستم که کسی بتواند. قصد ریاکاری ندارم. متقاعد نشدهام که دارای یک سبک خاص هستم. بگذارید اینطور بگویم: دارای سبکی هستم که سبک نیست. شاید هم سبک من، سبک نداشتن است. (در مصاحبه با Vladimir Belogolovsky، منتشر شده در سایت ArchDaily، ۲۰۱۶)
- اگر کارفرما متقاعد شود که معمار میداند دارد چه کار میکند، گام اصلی برداشته شده است.
هیچیک از کارفرمایان نمیگوید: «خوب، ایده ای که پشت این کار است، چیست؟» برای کارفرما، این اهمیت دارد که هزینه چقدر است و کار، چه شکلی است. همین که کارفرمایان متقاعد گردند که شما، در نقش معمار، میدانید دارید چه کار می کنید، گام اصلی را برداشتهاند. من کارفرمایانی دارم که از نظرسیاسی، خیلی محافظهکار هستند، اما مایل به ریسک می باشند، چون احساس می کنند از نظر روانشناسانه قدرت آن را دارند. آن ها به خاطر مسائل زیباییشناسانه، آسایش یا آشنایی به من رجوع نمینمایند. آنها اعتقاد دارند من به آنها چیزی خواهم داد که شاید در حال حاضر با آن راحت نباشند، اما احتمالا در آینده برایشان خوب است. (در مصاحبه با Robert Ivy، منتشر شده در مجله Architectural Record، ۲۰۰۳)
- توانایی فکر کردن از طریق خط کشیدن در معماران و دانشجویان امروزی نیست.
من قادر نیستم روی دستگاه کیندل به مطالعه بپردازم. باید اصل کتاب در اختیارم باشد که بتوانم داخلش بنویسم. وقتی کتاب مطالعه می کنم، یادداشت مینویسم و بعدا به آنها برمیگردم. همانطور که میبینید، در کتابهای من، یادداشتهای مختلفی وجود دارند که با رنگهای مختلف و در زمانهای گوناگون نوشته شده اند، زیرا وقتی کتابی را در حال حاضر مطالعه می کنم که ممکن است ده سال قبل هم خوانده باشم ،طور دیگری به آن نگاه میکنم، زیرا من تغییر کردهام. باید در طی زمان در کتابها یادداشت بنویسم، پس باید خود کتابها را داشته باشم. این برای من یک اصل مهم است.
برای من طراحی دستی و مطالعه کردن، مشابه است. من قادر نیستم از روی صفحه کامیپوتر کتاب بخوانم. به همین خاطر، وقتی کسی در کامپیوتر چیزی رسم می کند، من آن را چاپ می نمایم تا بتوانم روی آن خط ترسیم کنم، چه به کمک کاغذ پوستی و چه بدون آن. نمیشود داخل کامیپوتر با وصل کردن نقطهها به یکدیگر، نقشه درست کنید.
باید در مورد یک دیاگرام یا هر کاری که دارید می کنید، فکر کنید. باید به شکل طراحی دست آزاد فکر نمایید. خط کشیدن، یک نوع متد فکر کردن است. من قادر نیستم ایدهها را داخل کامپیوتر بکشم یا بنویسم. من با کامپیوتر تایپ نمیکنم. من روی کاغذ می نویسم و اگر به میز کار من نگاهی بیندازید، میبینید که پر از کاغذ است. طراحی دستی برای من، مثل نوشتن است. هیچ تفاوتی بین آن ها نمیبینم. طراحی برای من، این نیست که چیزهای زیباا بکشی یا چیزی را به تصویر در آوری. طراحی، هیچ چیزی را به تصویر در نمی آورد، غیر از صورت خارجی یک چیز.
من تلاش نمیکنم چیزی را به تصویر در آورم، بلکه تلاش می کنم آن را متحقق سازم و تنها راهی که برای این کار وجود دارد، از طریق طراحیهایم است. معماران و دانشجویان معماری کنونی، این توانایی ضروری برای فکر کردن از طریق خط کشیدن را ندارند. آنها فقط قادرند به کمک یک کامپیوتر فکر کنند. من آدمهای این دفتر را می بینم که پشت میز نشستهاند و از روی مانیتورشان به این چیزها می نگرند و در فضای سه بعدی طرحها چرخ میزنند و من با خودم می گویم: آنها دارند چه غلطی میکنند؟ این دیوانگی است، یک دیوانگی محض. “معماری حقیقی” فقط در طراحیهای دست آزاد جلوه پیدا می کند. “ساختمان واقعی” خارج از طراحیهاست. تفاوت اینجاست که معماری و ساختمان، یک چیز مشابه نیستند. (در مصاحبه با مجله The architectural Review، 2013)
- مردم خیلی باهوشتر از چیزی هستند که ما معماران تصور میکنیم. آنها به شکل شهودی میفهمند «ایده» چه مفهومی دارد.
مردم خیلی باهوشتر از چیزی هستند که فکر میکنیم. آنها به شکل شهودی میفهمند «ایده» چه معنایی دارد. بزرگترین معماران تاریخ حرفه معماری به خاطر ایدههای معمارانه خود ماندگار گشته اند. وقتی به معماران بزرگ قدیم، مانند آلبرتی، برمانته، برونلسکی و برومینی فکر میکنیم، این را در نظر نمی گیریم که ساختمان آنها عملکرد صحیحی داشته است یا نه. چیزی که ما به خاطر میآوریم، چیز دیگری است. کاری که معماران برای مردم انجام میدهند، چیزی غیر از فکر کردن به عملکرد صرف است که ما معتقدیم باید انجام دهیم؛ چیزی فراتر از حل مسئله سرپناه و ایجاد یک مکان. (سخنرانی در کنگره جهانی معماری برلین، 2002، منتشر شده در شماره 19 مجله معمار)
آثار پیتر آیزنمن
پیتر آیزنمن به عنوان یکی از معروف ترین معماران برجسته معاصر، آثار معماری زیادی از خود به جای گذاشته است که اکثر آن ها به خاطر استفاده از سبک فولدینگ، امروزه به الگوی تعداد زیادی از معماران جهت طراحی ساختمانهایی به این سبک بدل گشته اند که از مهم ترین آن ها میتوان خانه شماره دو پیتر آیزمن و مرکز هنری وکسنر را نام برد. با این وجود، او دارای تالیفاتی نیز بوده که امروزه به عنوان کتاب های مرجع، مورد استفاده هستند.
خانه شماره ۲ پیتر آیزنمن
خانه شماره دو پیتر آیزنمن که با عنوان خانه فالک نیز شناخته می شود، در سال ۱۹۷۰ میلادی در هاردویک ایالت ورمونت ساخته شده است. آیزنمن در طراحی این خانه که یکی از ۴ خانه به مرحله اجرا رسیده از مجموعه ۱۰ خانه آزمایشی او میباشد، به شدت، تحت تاثیر کارهای نوام چامسکی بوده است. با این حال، طرح اولیه خانه شماره ۲ پیتر آیزنمن زیاد هم ایدهآل نبود و به همین خاطر، بعدا تغییراتی در آن اعمال شد که از میان مهم ترین آن ها میتوان به سقف مسطح آن به خاطر عدم تناسب با زمستانهای سرد ایالت ورمونت اشاره کرد.
خانه شماره ۶ پیتر آیزنمن
آیزنمن، خانه شماره شش را بین سالهای ۱۹۷۲-۱۹۷۵ میلادی برای کارفرمایانی به نام خانم و اقای فرانک طراحی نموده است. به اجرا رسیدن طرح این خانه، موفقیت عظیمی برای پیتر آیزنمنی به حساب می آمد که قبل از آن، تنها یک تئوریسین بود . خانه شماره ۶ پیتر ایزنمن که در کورنوال ایالت کنیتکت قرار دارد، در زمینی مسطح واقع است و به همین خاطر، مثل یک مجسمه عظیم به نظر می آید. طراحی این خانه، خروجی نهایی مفهومی است که هر ساختاری را در وهله اول، شبکهای یکپارچه به شمار می آورد. به همین خاطر، در این خانه چهار بخش جداگانه مشاهده می کنیم که در کنار تفاوتشان، قسمتی از یک شبکه واحد را تشکیل می دهند.
مرکز هنرهای بصری وکسنر
مرکز هنرهای بصری وکسنر که بیش تر با عنوان خلاصه شده مرکز هنری وکسنر شناخته میشود، یکی از بناهای تاثیر گذاری است که عده زیادی، تاریخ پایان ساخت آن را لحظه خلق سبک دیکانستراکشن دانند. مرکز هنرهای بصری وکسنر که در سال ۱۹۸۹ میلادی در نقش لابراتوار بینالمللی چندرشتهای دانشکده ییل جهت تحقیق و مطالعه در رابطه با هنر معاصر راه اندازی شد، به افتخار بنیانگذار برند فشن امریکایی لیمیند برندز، لزلی وکسنر، این نام را به خود گرفت. آیزنمن در طراحی این مرکز هنری که سه طبقه و قسمت های مختلف پژوهشی و نمایشگاهی دارد، به شکل گستردهای از آجر و شبکههای فلزی سفید بهره گرفته است.
در ادامه با برخی از پروژ های وی آشنا می شویم: